ثبت برند تجاری - مراحل ثبت و مدارک مورد نیاز ثبت برند تجاری 1401

ثبت برند و لوگو، راهنمای 0 تا 100 جامع ثبت علامت و لوگو در کمترین زمان ممکن به همراه مشاوره رایگان کلیه طبقات نام و علائم تجاری.

ثبت برند تجاری - مراحل ثبت و مدارک مورد نیاز ثبت برند تجاری 1401

ثبت برند و لوگو، راهنمای 0 تا 100 جامع ثبت علامت و لوگو در کمترین زمان ممکن به همراه مشاوره رایگان کلیه طبقات نام و علائم تجاری.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عناصر برند چیست» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اصطلاح برند به مفهوم تجاری و بازاریابی اشاره دارد که به افراد کمک می کند شرکت، محصول یا فرد خاصی را شناسایی کنند. برندها ناملموس هستند، به این معنی که شما نمی توانید آنها را لمس کنید یا ببینید. به این ترتیب، آنها به شکل دادن به برداشت مردم از شرکت ها، محصولات یا افراد کمک می کنند. برندها معمولاً از نشانگرهای شناسایی برای کمک به ایجاد ثبت برند در بازار استفاده می کنند. آنها ارزش زیادی برای شرکت یا فرد ایجاد می کنند و به آنها برتری رقابتی نسبت به سایرین در همان صنعت می دهند. به این ترتیب، بسیاری از نهادها با به دست آوردن علائم تجاری به دنبال حمایت قانونی برای برندهای خود هستند.

درک برندها

همانطور که در بالا ذکر شد، یک نام تجاری دارایی نامشهودی است که به افراد کمک می کند یک شرکت خاص و محصولات آن را شناسایی کنند. این امر به ویژه زمانی صادق است که شرکت‌ها باید خود را از سایرینی که محصولات مشابه در بازار ارائه می‌کنند، از جمله برندهای عمومی، متمایز کنند. ادویل یک نام تجاری رایج از ایبوپروفن است که این شرکت از آن برای متمایز کردن خود از اشکال ژنریک داروی موجود در داروخانه ها استفاده می کند. این به عنوان ارزش ویژه برند شناخته می شود.

مردم اغلب لوگوها، شعارها یا سایر علائم قابل تشخیص متعلق به شرکت ها را با برندهایشان اشتباه می گیرند. در حالی که این اصطلاحات اغلب به جای یکدیگر استفاده می شوند، آنها متمایز هستند. اولی ابزارهای بازاریابی هستند که شرکت ها اغلب برای تبلیغ و بازاریابی محصولات و خدمات خود از آنها استفاده می کنند. هنگامی که این ابزارها با هم استفاده می شوند، یک هویت برند ایجاد می کنند. بازاریابی موفق می تواند به حفظ جلوه و مرکز برند یک شرکت در ذهن مردم کمک کند. این می تواند تفاوت بین فردی را که نام تجاری شما را نسبت به رقیب شما انتخاب می کند، بیان کند.

برند یکی از با ارزش ترین و مهم ترین دارایی های یک شرکت محسوب می شود. در واقع، بسیاری از شرکت‌ها اغلب با نام تجاری‌شان مورد اشاره قرار می‌گیرند، به این معنی که آنها اغلب جدایی ناپذیر هستند و یکی می‌شوند. کوکاکولا یک مثال عالی است که در آن نوشابه‌ای محبوب مترادف با خود شرکت شد. این بدان معنی است که ارزش پولی فوق العاده ای دارد که هم بر قیمت نهایی و هم برای شرکت های دولتی بر ارزش سهامداران تأثیر می گذارد.

به همین دلیل است که برای شرکت ها مهم است که از برندهای خود از نقطه نظر قانونی محافظت کنند. علائم تجاری، مالکیت انحصاری برند و/یا محصول را به همراه هر ابزار بازاریابی مرتبط مشخص می‌کنند. ثبت علائم تجاری مانع از استفاده دیگران از محصولات یا خدمات شما بدون کسب اجازه می شود.
ملاحظات خاص

برندها فقط برای استفاده شرکتی نیستند. در واقع، آنها در حال حاضر معمولاً توسط افراد، به ویژه در عصر تلویزیون واقعیت و رسانه های اجتماعی استفاده می شوند. به عنوان مثال، خانواده کارداشیان پس از به دست آوردن محبوبیت در نمایش واقعیت، ارزش برند خود را توسعه دادند. این خانواده به طور جمعی و فردی از نام خود برای راه اندازی موفقیت آمیز مشاغل رسانه ای و مدلینگ، نمایش های اسپین آف، لوازم آرایشی، عطر و خطوط لباس استفاده کرده اند.

 

 

تاریخچه برندها

در طول تاریخ از برندها برای متمایز کردن محصولات استفاده شده است. ایده برندسازی ممکن است به سال 2000 قبل از میلاد برگردد، جایی که بازرگانان از آن برای فروش کالاهای خود در بازارهای مختلف استفاده می کردند. در آن زمان، معمولاً به عنوان تکنیکی برای نشان دادن مالکیت یک محصول یا یک قطعه از دارایی استفاده می شد.

برندسازی در طول اعصار مورد استفاده قرار گرفته است. در قرن سیزدهم، ایتالیایی ها شروع به گذاشتن واترمارک روی کاغذ خود به عنوان نوعی برند کردند. اصطلاح برند همچنین به علائم منحصر به فردی که در پوست گاو سوزانده می شود برای تشخیص حیوانات یک صاحب از حیوانات دیگر اشاره دارد.

اما یکی از محبوب ترین کاربردها در مناطق روستایی آمریکا بود. احتمالاً واژه برندینگ را شنیده‌اید که توسط دامداران استفاده می‌شد و دام‌های خود را به‌عنوان نوعی شناسایی علامت‌گذاری می‌کردند. بعد از اینکه شرکت‌ها شروع به بسته‌بندی کالاهای خود در قرن نوزدهم کردند تا خودشان را از سایر شرکت‌ها متمایز کنند، برندها شروع به رشد کردند.


انواع برندها

نوع برند مورد استفاده بستگی به نهاد خاصی دارد که از آن استفاده می کند. در زیر برخی از رایج ترین انواع برندها آمده است:

     برندهای شرکتی: برندسازی شرکتی راهی است برای شرکت‌ها برای بازاریابی خود به منظور برتری در مقابل رقبا. آنها یک سری تصمیمات مهم مانند قیمت گذاری، ماموریت، بازار هدف و ارزش ها را برای انجام این کار می گیرند.
     برندهای شخصی: همانطور که در بالا ذکر شد، برندسازی دیگر فقط مختص شرکت ها نیست. مردم از ابزارهایی مانند رسانه های اجتماعی برای ساختن شخصیت های خود استفاده می کنند و در نتیجه برند خود را تقویت می کنند. این شامل پست‌های منظم در رسانه‌های اجتماعی، اشتراک‌گذاری تصاویر و ویدیوها، و برگزاری ملاقات و احوالپرسی است.
     برندهای محصول: این نوع برندینگ که به نام تجاری کالا نیز معروف است، شامل بازاریابی یک محصول خاص است. برندسازی یک محصول مستلزم تحقیقات بازار و انتخاب بازار هدف مناسب است.
     برندهای خدمات: این نوع برندسازی در مورد خدمات اعمال می‌شود، که اغلب نیاز به خلاقیت دارد، زیرا در واقع نمی‌توانید خدمات را به صورت فیزیکی نشان دهید.

ایجاد یک برند

هنگامی که یک شرکت تصمیم می گیرد یک نام تجاری به عنوان تصویر عمومی آن باشد، ابتدا باید هویت برند خود را مشخص کند یا اینکه چگونه می خواهد به آن نگاه شود. به عنوان مثال، لوگوی شرکت اغلب حاوی پیام، شعار یا محصول یک شرکت است. هدف این است که برند را برای مصرف کننده به یاد ماندنی و جذاب کند.

این شرکت معمولاً با یک شرکت طراحی، تیم یا نرم افزار طراحی لوگو مشورت می کند تا ایده هایی برای جنبه های بصری یک نام تجاری، مانند لوگو یا نماد ارائه دهد. یک برند موفق پیام یا احساسی را که شرکت می‌خواهد به آن منتقل کند را به دقت به تصویر می‌کشد. این منجر به آگاهی از برند یا شناخت وجود برند و آنچه ارائه می دهد می شود. از سوی دیگر، نام تجاری ناکارآمد اغلب ناشی از عدم ارتباط است.

هنگامی که یک برند احساسات مثبتی را در بین مخاطبان هدف خود ایجاد کرد، گفته می شود که شرکت ارزش ویژه برند را ایجاد کرده است. برخی از شرکت‌های دارای ارزش ویژه برند و مارک‌های محصول بسیار قابل شناسایی عبارتند از: مایکروسافت، کوکاکولا، فراری، اپل و متا (فیسبوک سابق).

اگر یک برند به درستی انجام شود، منجر به افزایش فروش نه تنها برای محصول خاص در حال فروش، بلکه برای سایر محصولات فروخته شده توسط همان شرکت می شود. یک نام تجاری خوب باعث ایجاد اعتماد در مصرف کننده می شود و پس از داشتن یک تجربه خوب با یک محصول، مصرف کننده احتمال بیشتری دارد که محصول دیگری مرتبط با همان برند را امتحان کند. همانطور که در بالا ذکر شد، این پدیده اغلب به عنوان وفاداری به برند شناخته می شود.

  • شیدا کاردان
  • ۰
  • ۰

برندها معمولاً شامل عناصر مختلفی هستند، مانند

     نام: کلمه یا کلماتی که برای شناسایی یک شرکت، محصول، خدمات یا مفهوم استفاده می شود
     لوگو: علامت تجاری بصری که یک برند را شناسایی می کند
     شعار یا عبارت جذاب: عبارت کوتاهی که همیشه در تبلیغات محصول استفاده می شود و ارتباط نزدیکی با برند دارد.
     گرافیک: "روبان پویا" بخشی از مارک تجاری کوکاکولا است
     اشکال: اشکال متمایز بطری کوکاکولا و فولکس واگن بیتل عناصر علامت تجاری آن برندها هستند.
     رنگ‌ها: شناسایی فوری مصرف‌کنندگان با دیدن رنگ آبی تخم مرغی رابین Tiffany & Co. (پانتون شماره 1837). Tiffany & Co در سال 1998 علامت تجاری این رنگ را به خود اختصاص داد.
     صداها: یک آهنگ منحصر به فرد یا مجموعه ای از نت ها می تواند نشان دهنده یک نام تجاری باشد. صدای زنگ های NBC یک مثال معروف را ارائه می دهد.
     scents: رایحه گل رز، یاس، مشک Chanel No. 5 دارای علامت تجاری است.
     مزه ها: مرغ سرخ شده کنتاکی دستور غذایی خاص خود را از یازده گیاه و ادویه برای مرغ سرخ شده علامت تجاری کرده است.
     حرکات: لامبورگینی حرکت رو به بالا درهای خودروی خود را علامت تجاری کرده است

شکل 2. نشان دادن نقاط تماس مرتبط با مراحل تجربه خرید
ارتباط برند
اطلاعات بیشتر: مدیریت تبلیغات، ارتباطات بازاریابی یکپارچه، ارتباطات بازاریابی و تبلیغات (بازاریابی)

اگرچه هویت ثبت برند یک دارایی اساسی برای ارزش ویژه یک برند است، ارزش هویت یک برند بدون ارتباط مداوم با برند منسوخ می‌شود.[90] ارتباطات بازاریابی یکپارچه (IMC) به نحوه انتقال یک نام تجاری یک پیام ثابت واضح به ذینفعان مربوط می شود. پنج جزء کلیدی شامل IMC است:

     تبلیغات
     تبلیغات فروش
     بازاریابی مستقیم
     فروش شخصی
     روابط عمومی

اثربخشی ارتباطات یک برند با میزان دقیق درک مشتری از پیام مورد نظر برند از طریق IMC آن تعیین می شود. اگرچه IMC یک مفهوم استراتژیک گسترده است، مهم ترین عناصر ارتباطی برند به نحوه ارسال پیام توسط برند و نقاط لمسی که برند برای ارتباط با مشتریان خود استفاده می کند مشخص می شود [Chitty 2005].

می توان مدل ارتباط سنتی را در چند مرحله متوالی تحلیل کرد:

     اولاً، یک منبع/فرستنده مایل است پیامی را به گیرنده منتقل کند. این منبع باید پیام مورد نظر را به گونه ای رمزگذاری کند که گیرنده به طور بالقوه درک کند.
     پس از مرحله رمزگذاری، شکل‌گیری پیام کامل می‌شود و از طریق یک کانال انتخابی به تصویر کشیده می‌شود. در IMC، کانال ها ممکن است شامل عناصر رسانه ای مانند تبلیغات، روابط عمومی، تبلیغات فروش و غیره باشند.
     در این نقطه است که پیام اغلب می تواند از هدف اصلی خود منصرف شود، زیرا پیام باید فرآیند رمزگشایی را طی کند، که اغلب می تواند منجر به تفسیر نادرست ناخواسته شود.

عناصر طراحی یک برند تجاری
     در نهایت، گیرنده پیام را بازیابی می‌کند و تلاش می‌کند تا بفهمد هدف فرستنده چه چیزی است. غالباً ممکن است پیامی به دلیل نویز در بازار به اشتباه دریافت شود که ناشی از "... استاتیک یا اعوجاج برنامه ریزی نشده در طول فرآیند ارتباط است".
     مرحله نهایی این فرآیند زمانی است که گیرنده به پیام پاسخ می دهد که توسط فرستنده اصلی به عنوان بازخورد دریافت می شود.

هنگامی که یک برند هویت برند را به گیرنده منتقل می کند، خطر تفسیر نادرست پیام توسط گیرنده را دارد. بنابراین، یک برند باید از کانال های ارتباطی مناسب استفاده کند تا به طور مثبت "... بر نحوه درک جنبه های روانی و فیزیکی یک برند تاثیر بگذارد".

برای اینکه برندها به طور مؤثر با مشتریان ارتباط برقرار کنند، بازاریابان باید "...تمام نقاط تماس یا منابع تماسی که مشتری با برند دارد را در نظر بگیرند".[93] نقاط لمسی مرحله کانال را در مدل ارتباط سنتی نشان می دهد، جایی که پیام از فرستنده به گیرنده می رسد. هر نقطه ای که مشتری با برند تعامل داشته باشد - چه تماشای یک تبلیغ تلویزیونی، چه شنیدن یک نام تجاری از طریق دهان به دهان یا حتی متوجه شدن یک پلاک مارک تجاری - یک نقطه تماس را تعریف می کند. به گفته داهلن و همکاران. (2010)، هر نقطه تماسی دارای «...پتانسیل افزودن مثبت – یا سرکوب ارتباط های منفی – به ارزش ویژه برند» است [92] بنابراین، IMC یک برند باید به طور منسجم پیام های مثبتی را از طریق نقاط تماس مناسب مرتبط با بازار هدف ارائه دهد. یک روش شامل استفاده از نقاط لمسی محرک های حسی برای فعال کردن احساسات مشتری است.[93] به عنوان مثال، اگر یک برند به طور مداوم از بوی مطبوع به عنوان نقطه تماس اولیه استفاده کند، نام تجاری شانس بسیار بیشتری برای ایجاد اثر پایدار مثبت بر حواس و حافظه مشتریان خود دارد.[71] راه دیگری که یک برند می تواند اطمینان حاصل کند که از بهترین کانال ارتباطی استفاده می کند، تمرکز بر نقاط تماسی است که مناسب حوزه های خاص مرتبط با تجربه مشتری است.[68] همانطور که در شکل 2 پیشنهاد شده است، نقاط تماس خاصی با مرحله خاصی در مشارکت مشتری با نام تجاری مرتبط هستند. به عنوان مثال، یک برند ممکن است تشخیص دهد که نقاط تماس تبلیغاتی در هنگام پیش خرید مؤثرتر است

برندها معمولاً شامل عناصر مختلفی هستند، مانند:

     نام: کلمه یا کلماتی که برای شناسایی یک شرکت، محصول، خدمات یا مفهوم استفاده می شود
     لوگو: علامت تجاری بصری که یک برند را شناسایی می کند
     شعار یا عبارت جذاب: عبارت کوتاهی که همیشه در تبلیغات محصول استفاده می شود و ارتباط نزدیکی با برند دارد.
     گرافیک: "روبان پویا" بخشی از مارک تجاری کوکاکولا است
     اشکال: اشکال متمایز بطری کوکاکولا و فولکس واگن بیتل عناصر علامت تجاری آن برندها هستند.
     رنگ‌ها: شناسایی فوری مصرف‌کنندگان با دیدن رنگ آبی تخم مرغی رابین Tiffany & Co. (پانتون شماره 1837). Tiffany & Co در سال 1998 علامت تجاری این رنگ را به خود اختصاص داد.
     صداها: یک آهنگ منحصر به فرد یا مجموعه ای از نت ها می تواند نشان دهنده یک نام تجاری باشد. صدای زنگ های NBC یک مثال معروف را ارائه می دهد.
     scents: رایحه گل رز، یاس، مشک Chanel No. 5 دارای علامت تجاری است.
     مزه ها: مرغ سرخ شده کنتاکی دستور غذایی خاص خود را از یازده گیاه و ادویه برای مرغ سرخ شده علامت تجاری کرده است.
     حرکات: لامبورگینی حرکت رو به بالا درهای خودروی خود را علامت تجاری کرده است

شکل 2. نشان دادن نقاط تماس مرتبط با مراحل تجربه خرید
ارتباط برند
اطلاعات بیشتر: مدیریت تبلیغات، ارتباطات بازاریابی یکپارچه، ارتباطات بازاریابی و تبلیغات (بازاریابی)

اگرچه هویت برند یک دارایی اساسی برای ارزش ویژه یک برند است، ارزش هویت یک برند بدون ارتباط مداوم با برند منسوخ می‌شود.[90] ارتباطات بازاریابی یکپارچه (IMC) به نحوه انتقال یک نام تجاری یک پیام ثابت واضح به ذینفعان مربوط می شود.[81] پنج جزء کلیدی شامل IMC است:

     تبلیغات
     تبلیغات فروش
     بازاریابی مستقیم
     فروش شخصی
     روابط عمومی

اثربخشی ارتباطات یک برند با میزان دقیق درک مشتری از پیام مورد نظر برند از طریق IMC آن تعیین می شود. اگرچه IMC یک مفهوم استراتژیک گسترده است، مهم ترین عناصر ارتباطی برند به نحوه ارسال پیام توسط برند و نقاط لمسی که برند برای ارتباط با مشتریان خود استفاده می کند مشخص می شود [Chitty 2005].

می توان مدل ارتباط سنتی را در چند مرحله متوالی تحلیل کرد:

     اولاً، یک منبع/فرستنده مایل است پیامی را به گیرنده منتقل کند. این منبع باید پیام مورد نظر را به گونه ای رمزگذاری کند که گیرنده به طور بالقوه درک کند.
     پس از مرحله رمزگذاری، شکل‌گیری پیام کامل می‌شود و از طریق یک کانال انتخابی به تصویر کشیده می‌شود. در IMC، کانال ها ممکن است شامل عناصر رسانه ای مانند تبلیغات، روابط عمومی، تبلیغات فروش و غیره باشند.
     در این نقطه است که پیام اغلب می تواند از هدف اصلی خود منصرف شود، زیرا پیام باید فرآیند رمزگشایی را طی کند، که اغلب می تواند منجر به تفسیر نادرست ناخواسته شود.
     در نهایت، گیرنده پیام را بازیابی می‌کند و تلاش می‌کند تا بفهمد هدف فرستنده چه چیزی است. غالباً ممکن است پیامی به دلیل نویز در بازار به اشتباه دریافت شود که ناشی از "... استاتیک یا اعوجاج برنامه ریزی نشده در طول فرآیند ارتباط است".
     مرحله نهایی این فرآیند زمانی است که گیرنده به پیام پاسخ می دهد که توسط فرستنده اصلی به عنوان بازخورد دریافت می شود.

هنگامی که یک برند هویت برند را به گیرنده منتقل می کند، خطر تفسیر نادرست پیام توسط گیرنده را دارد. بنابراین، یک برند باید از کانال های ارتباطی مناسب استفاده کند تا به طور مثبت "... بر نحوه درک جنبه های روانی و فیزیکی یک برند تاثیر بگذارد".

برای اینکه برندها به طور مؤثر با مشتریان ارتباط برقرار کنند، بازاریابان باید "...تمام نقاط تماس یا منابع تماسی که مشتری با برند دارد را در نظر بگیرند".نقاط لمسی مرحله کانال را در مدل ارتباط سنتی نشان می دهد، جایی که پیام از فرستنده به گیرنده می رسد. هر نقطه ای که مشتری با برند تعامل داشته باشد - چه تماشای یک تبلیغ تلویزیونی، چه شنیدن یک نام تجاری از طریق دهان به دهان یا حتی متوجه شدن یک پلاک مارک تجاری - یک نقطه تماس را تعریف می کند. به گفته داهلن و همکاران. (2010)، هر نقطه تماسی دارای «...پتانسیل افزودن مثبت – یا سرکوب ارتباط های منفی – به ارزش ویژه برند» است بنابراین، IMC یک برند باید به طور منسجم پیام های مثبتی را از طریق نقاط تماس مناسب مرتبط با بازار هدف ارائه دهد. یک روش شامل استفاده از نقاط لمسی محرک های حسی برای فعال کردن احساسات مشتری است. به عنوان مثال، اگر یک برند به طور مداوم از بوی مطبوع به عنوان نقطه تماس اولیه استفاده کند، نام تجاری شانس بسیار بیشتری برای ایجاد اثر پایدار مثبت بر حواس و حافظه مشتریان خود دارد. راه دیگری که یک برند می تواند اطمینان حاصل کند که از بهترین کانال ارتباطی استفاده می کند، تمرکز بر نقاط تماسی است که مناسب حوزه های خاص مرتبط با تجربه مشتری است.[68] همانطور که در شکل 2 پیشنهاد شده است، نقاط تماس خاصی با مرحله خاصی در مشارکت مشتری با نام تجاری مرتبط هستند. به عنوان مثال، یک برند ممکن است تشخیص دهد که نقاط تماس تبلیغاتی در هنگام پیش خرید مؤثرتر است

در مرحله تجربه، بنابراین آنها ممکن است تبلیغات خود را به جای مشتریان فعلی، مشتریان جدید را هدف قرار دهند. به طور کلی، یک برند توانایی تقویت ارزش ویژه برند را با استفاده از ارتباطات برندسازی IMC از طریق نقاط تماس دارد.

ارتباطات برند در حصول اطمینان از موفقیت برند در دنیای تجارت مهم است و به نحوه انتقال پیام ها، ویژگی ها و ویژگی های برند خود به مصرف کنندگان اشاره دارد. یکی از روش‌های ارتباط با برند که شرکت‌ها می‌توانند از آن بهره‌برداری کنند، تبلیغات دهان به دهان الکترونیکی (eWOM) است. eWOM یک رویکرد نسبتا جدید است [فلپس و همکاران، 2004]که برای برقراری ارتباط با مصرف کنندگان شناسایی شده است. یکی از روش‌های محبوب eWOM شامل سایت‌های شبکه‌های اجتماعی (SNS) مانند توییتر است.یک مطالعه نشان داد که مصرف‌کنندگان رابطه خود را با یک نام تجاری نزدیک‌تر می‌دانند اگر آن برند در یک سایت رسانه اجتماعی خاص (توئیتر) فعال باشد. تحقیقات بیشتر نشان می‌دهد که هر چه مصرف‌کنندگان بیشتر یک برند را «بازتوییت» کنند و با آن ارتباط برقرار کنند، بیشتر به آن برند اعتماد می‌کنند. این نشان می‌دهد که یک شرکت می‌تواند به دنبال استفاده از یک کمپین رسانه‌های اجتماعی برای جلب اعتماد و وفاداری مصرف‌کننده و همچنین برای برقراری ارتباط پیام‌های برند باشد.

مک کی (2014) همچنین ارتباطات برند را مورد بررسی قرار داد و اظهار داشت که هنگام برقراری ارتباط با یک نام تجاری، یک شرکت باید به دنبال ساده سازی پیام خود باشد زیرا این امر منجر به نمایش ارزش بیشتر و همچنین افزایش شانس مصرف کنندگان هدف برای یادآوری و شناخت نام تجاری می شود.

در سال 2012 ریفلر بیان کرد که اگر شرکتی که با یک نام تجاری ارتباط برقرار می کند یک سازمان جهانی است یا اهداف جهانی آینده دارد، آن شرکت باید به دنبال استفاده از روشی باشد که در سطح جهانی برای مشتریان خود جذاب باشد و متعاقباً روشی را برای ارتباط بین المللی انتخاب کند. فهمیده است. یکی از راه‌هایی که یک شرکت می‌تواند این کار را انجام دهد شامل انتخاب نام تجاری محصول یا خدمات است، زیرا این نام باید برای بازاری که قصد ورود به آن را دارد مناسب باشد.

این مهم است که اگر شرکتی مایل به توسعه بازار جهانی است، نام شرکت نیز باید در فرهنگ‌های مختلف مناسب باشد و باعث توهین یا سوءتفاهم نشود.هنگام برقراری ارتباط با یک نام تجاری، یک شرکت باید آگاه باشد که آنها نباید فقط پیام برند خود را به صورت بصری منتقل کنند و باید از نمایش پیام خود از طریق اطلاعات چندحسی استفاده کنند.یک مقاله پیشنهاد می کند که حواس دیگر، جدای از بینایی، باید در هنگام تلاش برای برقراری ارتباط با یک برند با مصرف کنندگان مورد هدف قرار گیرند.به عنوان مثال، یک صدای جینگل یا موسیقی پس زمینه می تواند تأثیر مثبتی بر شناخت برند، رفتار خرید و یادآوری برند داشته باشد.

بنابراین، هنگامی که به دنبال برقراری ارتباط با یک برند با مصرف کنندگان منتخب هستند، شرکت ها باید کانال ارتباطی را بررسی کنند که برای اهداف کوتاه مدت و بلندمدت آنها مناسب تر است و باید روشی را انتخاب کنند که به احتمال زیاد به مصرف کنندگان هدف آنها برسد.  تطابق بین محصول، سبک زندگی مصرف کننده و تایید کننده برای اثربخشی ارتباطات برند مهم است.

  • شیدا کاردان